خیلی وقت بود که با کامدیوتر نمیشد از اینترنت استفاده کرد ولی امروز که روز استراحتم بود نشستم هی ور رفتم به کامپیوتر تا ببینم مشکل از کجاست و فکر میکردم دوباره باید تعمیر بشه ولی خوشبختانه مشکل فقط از نرم افزار روی کامپیوتر بود که اشکال پیدا کرده بود نه یه مشکل حاد فپق تخصصی
همه عمه مریم رو خیلی دوست دارن و سر اینکه بره پیش کی دعوا شد و جاریا با هم دعواشون شد و حالا اون عمه رو میکشید این ور و اون عمه رو میکشید اینور جاری دیگه این چیزا رو هم داره البته این دعوایی که میکردن خیلی کار بچگانهای بود و البته من و مادرم هم دعوا رو ندیدیم اما من صحنه درگیری رو اینجوری برای خودم تصویر سازی کردم
البته حالا شما بعنوان خواننده با خودتون میگید چه جاریای وحشیای ،دعوا در حد کلامیبوده زد و خورد نداشته من یکم پیاز داغش رو زیاد کردم
همیشه هر وقت کانالهای آهنگ ماهواره رو میاوردیم آهنگهای آروم پخش میکرد اما امشب که خونمون مهمونیه کلی آهنگ شاد پخش میکنه جوری که آدم دلش میخاد بلند بشه ورزش کنه از همونا که وقتی بچه بودم روی دستگاه ویدیو پخش میشد یادش بخیر چقد باهاش آهنگ گوش دادیم هنوزم دستگاهش رو داریم حالا دلم میخاست خونه خلوت بود آهنگهای ماهواره رو میاوردیم انقد خسته کننده بود که نگو
تنها سرگرمیما وقتی دور هم جمع میشیم ورق بازیه کلا اگه این ورقا نبودن همه حوصلشون سر میرفت وقتی کمیم حکم وقتی همه هستن و تعداد زیاده هفت خبیث
ولی امان از وقتی ورقا گم میشن باید بشینیم هم دیگر رو نگاه کنیم
همیشه وقتی همه دور هم جمع میشیم همینطوره خونه هم،پارک،کنار آب ،کلا پاسور سرگرمیخوبیه
یه مدت هم مد شده بود که پانتومیم بازی میکردیم که من زیاد دوست نداشتم
امروز عمه مریم سرزده از اصفهان بلند شد و اومد خونمون
من از اون آدمایی هستم که بین عمهها فرق میذارم البته نه اینکه بخام بگم فلانی بده فلانی خوبه نه،هر کسی خوبیا و بدیای خودش رو داره بحث ،بحث خوب و بهتره
عمه مریم خیلی خوبه اصن وقتی با آدم حرف میزنه آدم انگیزه میگیره که بجنبه و خودش رو به یه جایی برسونه
با اینکه مشکلات خودش رو داره اما سخت نمیگیره و همیشه میخنده و سرحاله
با اینکه مشکلات خودش رو داره و از من بیشتر سختی دیده اما نمیگه خدا وجود نداره و هنوز کافر نشده 😂 (خنده)
و این باعث میشه که من نسبت به اعتقادات خودش شک میکنه
کوه رو که فتح کردیم فهمیدم آتش فشانه ازش پرسیدم ما اینجا چیکار میکنیم این همه راه کوبیدیم اومدیم بالای یه آتشفشان گفت به نفعته و منو هول داد توی اتشفشان.وفهمیدم که چرا نصف بیشتر صورت خودش هم سوخته.همینطور که پایین پایین تر میرفتم بیشتر گرما رو حس میکردم تا اینکه رسیدم سطح مواد مذاب و حالا کاملا درد رو حس میکردم و از درد نعره میزدم که ناگهان قلابی رو به خودم وصل شده دیدم و کشیده شدم بالا.وقتی از اون جهنم اومدم بیرون دیگه خود قبلیم نبودم جزغاله شده بودم و با اولین چیزی که روبرو شدم صورت جزغاله خودش بود کمیبه سر و وضعم نگاه کرد و منو در آغوش گرفت و همینطور که در آغوشش بودم بهم گفت به نفعت بود بعد منو از آغوشش بیرون کشید درحالی با دو دستش شونههام رو گرفت بود گفت:(( همونطوری که به نفع منم بود منم یه روز همینجا همین درد رو چشوندم بهم از اون روز به بعد دیگه خودم نبودم بقیه عمرمو باید با اون نصفه باقی مونده صورتم کنار میومدم اولش نفرت منو به فکر انتقام انداخت ولی با گذشت زمان فهمیدم که به نفعم بود حالا این یه زنجیرس نفر بعدی رو خودت میسوزونی ))و بعد شونههام رو گرفت و منو تکون داد و گفت چون به نفعشه سردر گم شده بودم الان باید با این ظاهر توی اجتماع میرفتم الان قضیه فرق کرده بود انگار دنیا برام وارونه شده بود یه طرف دردی که تا پوست استخونم باقی بود یه طرف دیگه داغون بودم تنها چیزی که میتونست حالمو خوب کنه یه مرهم بود یا چیزیکه منو برگردونه اما هیچ مرهمینیست که بتونه منو همون ادم سابق خودم بکنه من دیگه من نیست من سوختم
یکی از خوبیای کلاس آنلاین اینه که استاد میتونه بین بچهها رقابت ایجاد کنه که این واقعا مفیده و باعث میشه بیشتر درس بخونیم اما یکی از بدیاش اینه که وقتی استاد میخاد توی بحثهای کلاس شرکت کنی صدا خوب نمیره و از کلاس جا میمونی امروز هر چی سعی کردم توی بحثها شرکت داشته باشم نشد و کلی ضد حال خوردم چون استاد برای اینکار نمره در نظر میگیره
کلا استاد خوبیه برای تمرینات و شرکت در بحثهای کلاس نه نمره گذاشته تا بچهها راحت پاس بشن
یکی از خصوصیات خیلی بدی که دارم اینه که به موقع یه سوال رو نمیپرسم و بعدش بخاطر همون یه سوال نپرسیده توی دردسر میوفتم
ولی امروز فهمیدم که باید این عادت بد رو بذارم کنار ،وگرنه هی سوتی میدم
این دفعه بخاطر اشتباهی که کردم خیلی خجالت زده شدم جوری که تا به حال اینطوری خجالت زده نشده بودم
امروز نه مارال حال آشپزی داشت نه مامان نه بابا الان که دارم اینو مینویسم نشستم تو آشپز خونه و منتظرم دم پختی پخته بشه و حواسم هست که نسوزه
دیشب ساعت دو خوابیدم بخاطر همین امروز همش خواب بودم و از برنامه درسی که برای خودم گذاشته بودم عقب افتادم ولی خب باید سعی کنم همش رو انجام بدم
خوشحالم که دوباره اومدم سراغ وب و چون قراره شما هم نظر بدید دوباره همه چیز روبراه میشه
تنها چیزی که الان میتونه حالم رو خوب کنه اینه که لوسی ،بی خبر بیاد توی حیاط و صدام کنه منم با یه خوردنی خوشمزه برم به استقبالش نمیدونم چرا اما حیوانات رو بیشتر دوست دارم تا آدما شاید حیوانات مهربون ترن
احساس میکنم دارم تو تنهایی خودم میپوسم و برای کسی مهم نیست البته معلوم هم نیست
امروز زیاد حالم خوب نبود حوصله هیچ کاری رو نداشتم
نه درس خوندن نه فیلم دیدن نه آهنگ گوش دادن ...هیچ کدوم...دیگه چیزی نمیتونه حالم رو خوب کنه
تعداد صفحات : 0