جناب م من داستانهای زیباتون رو میخونم اما چون دوست ندارید نظری بذارم بیخیال نظر دادن شدم تا شاید دوباره ناراحتتون نکنم دیشب داستان حوس یا فقر رو خوندم و باید اعتراف کنم که از اون داستانایی بود که آخرش اشک آدم رو در میاورد متأسفانه حتی اگه توی یه کشور با بهترین امکانات هم باشیم بازم افرادی وجود دارند که ٬٬فقیرند٬٬ افرادی که به راحتترین حالت ممکن به دیگران آسیب میزنن
اینکه بخوایم آدم بدی باشیم و به دیگران آسیب برسونیم از نظر من کار خیلی راحتیه ولی اگه وجدانمون بیدار باشه به ما کمک میکنه تا بدی نکنیم و خوب باشیم که این به نوبهی خودش برای آدما سخته البته بستگی به خود ما هم داره این سختی و آسونی